مفهوم پروژه

معمولا آنچه به عنوان پروژه در ذهن افراد است کاری موقتی برای ایجاد یک محصول ویژه است. پروژ‌ه‌ها دارای اشكال گوناگون هستند. می‌توان به پروژ‌های مهم از صنايع سنگين مهندسی اشاره كرد مانند: كشتی سازی،‌ هوافضا، ساختمان‌سازی و انرژی. آنها به تلاش های چشمگير و تيم‌های مخصوصی نيازمند هستند و اغلب احتياج به همكاری سازمانهای مختلف دارند. از سوی بسیاری از پروژه های كوچكتر نیز معمولا مطرح هستند: مهندسی يا ساخت پروژ‌ه‌ها برای ايجاد تسهيلات جديد،‌ تقويت و ادامه‌ی پژوهش‌‌های موجود، به كارگيری فن‌آوری يا سيستم‌های رايانه‌ای جديد،‌ توسعه‌ و توليد محصول جديد، تمرين يک برنامه يا تغيير مديريت همگی می‌توانند يک پروژه باشند. در محيط اجتماعی نيز می‌توان به برخی پروژ‌ه‌ها اشاره كرد: اسباب‌كشی،‌ سازماندهی يک رويداد در جامعه يا رفتن به تعطيلات نيز می‌توانند نوعی پروژه باشند.

ضرورت دارد تعریفی جامع از پروژه ارائه نماییم تا کسانیکه با چنین پدیده ای مواجه می شوند بدانند که با چه چیزی دست و پنجه نرم می کنند و برای موفقیت در آن باید از کدام پیکره دانش بهره جست. لذا علاوه بر آنکه باید تشریح کرد که پروژه چیست بايد به دنبال خصوصياتی از پروژه باشيم كه آن را از ساير پدیده ها متمایز می كند.

ساده‌ترين تعريف پروژه اين است : «چيزی است كه دارای آغاز و پايان باشد.» اين تعريف برای شروع خوب است اما نيازمند شرح بيشتری است. تعاريف ديگری برای پروژه ارائه شد‌ه‌اند:

«يک تلاش انسانی كه ايجاد تغيير نمايد، در محدوده‌ای از زمان و كار انجام شود، دارای مجموعه‌ای از اهداف و مقاصد باشد،‌ شامل منابع متنوع باشد و منحصر به فرد باشد.»

«يک كوشش پيچيده برای دستيابی به يک هدف ويژه با توجه به محدوده‌ی زمانبندی و بودجه كه به عموماً صفوف سازمانی را قطع می‌كند، منحصر به فرد است، و معمولاً در سازمان تكرار نمی‌شود.»

«تلاش به موقع و منحصر به فرد افراد براي انجام يك كار به شكلی كه تا به حال آن كار بدان صورت انجام نشده باشد.»

«پروژه تلاشی موقتی است که برای ایجاد یک محصول، خدمت یا نتیجه یکتا تعهد شده است.»

با بررسی تعاريف فوق که دارای مشابهت های فراوانی هستند، آنها به موارد زير اشاره می‌كنند: 

  • تلاش‌هایی،‌ برای انجام كار كه به ايجاد تغيير می‌انجامند.
  • مجموعه‌ی اهداف، به خصوص محدوديت‌های كيفيت، هزينه و زمان. 
  • درگير شدن افراد، كه اغلب از همه بخش‌های سازمان هستند.
  • منحصر به فرد بودن

پروژ‌ه‌ها و عمليات‌ها

سازمان ها کار انجام می‌دهند. کار عموماً دربرگيرنده‌ی عمليات و پروژه می‌باشد، هرچند ممکن است اين دو همپوشانی داشته باشند. عمليات و پروژه ها در بسياری ويژگی‌ها سهيم می‌باشند، برای مثال آن ها:

  • توسط افراد انجام مي‌شوند. 
  • با منابع محدود مقيد شده اند. 
  • برنامه‌ريزی، اجرا و کنترل می‌شوند. 

پروژه ها اغلب به عنوان وسيله ای جهت دستيابی به برنامه ی راهبردی سازمان اجرا می‌شوند عمليات ها و پروژه ها در اصل از آنجا متفاوت می‌باشند که عمليات ها پيوسته و تکراری هستند، در حالی که پروژه ها موقتی و يکتا می‌باشند.

همان‌طور كه ذكر شد يكی از پارامترهای تفاوت اين دو سطح يكتايی و منحصر به فرد بودن آنهاست. فعاليتهای انسانی طيفی است شامل فعاليتهای كاملاً تكراری تا فعاليتهای كاملاً منحصر به فرد. جدول مقابل تفاوت های ميان پروژه و فعاليت را بازگو می‌نمايد.  

عملیات ها

پروژ‌ه‌ها

منحصر به فرد

زمان محدود

برهم زننده‌ی تعادل موجود

منابع متغير

انعطاف‌پذيری

تاكيد بر اهداف

ريسك و عدم اطمینان

تكراری

مستمر

بوجود آورنده‌ی تعادل

منابع ثابت

ثبات

تاكيد بر نقش ها

تجربه و اطمینان قابل قبول

موارد فوق منجر به چهار تفاوت در مديريت می‌شوند:

1

پروژه ريسک های قابل‌ ملاحظه‌ای دارد. به دليل عدم وجود تجربه‌ی قبلی ما نمی‌دانيم كه در چه زمان می‌توانيم به اهداف خود برسيم. در عمليات چون ما تجربه‌ی قبلی داريم، بنابراين اطمينان بيشتری وجود دارد كه به اهداف خود دست يابيم.

2

در عمليات‌ها افراد نقش‌هايی را كه از قبل برايشان تعريف شده به انجام می‌رسانند كه ممكن است باعث كم‌توجهی به اهداف شود. در پروژه تيم‌های كاری بايد هدف محور شوند، يعنی ممكن است يک فرد نقش‌های بسياری را به انجام رساند. 

3

محيط عمليات‌ها دارای ثبات است در حاليكه در محيط پروژ‌ه‌ها انعطاف‌پذيری وجود دارد و در فضای رقابتی كنونی اين مساله يكی از ملزومات مهم است. 

4

در عمليات‌ها بيشتر افزايش كارآيی مد نظر است در حاليكه در پروژ‌ه‌ها چون سابقه‌ی قبلی وجود ندارد تيم كاری بايد به دنبال اثربخشی در دستيابی به اهداف باشد. ممكن است پروژه در تحويل محصول نادرست كارآمد باشد اما معلوم است كه اين اثربخشی نيست. 

اما اصولاً سازمانها به منظور تحقق بخشيدن به اهداف راهبردی خود اقدام به تعريف و اجراي پروژه‌ها می‌نمايند. يعنی پروژه‌ها به نوعي سازوكار تحقق راهبرد‌ها در آن سازمان می‌باشند. اين كار در ابتدا از طريق تدوين اهداف كلی سازمان بر اساس راهبرد و به دنبال آن تعيين سبد پروژه‌ها (پورتفوليو) و پس از آن تعريف برنامه‌ها و نهايتاً تعریف پروژه‌ها انجام می‌پذيرد. سلسله مراتب فوق موجب می‌شوند كه پروژه‌ها به طور كامل با راهبرد و ماموريت سازمان تراز گردند. بنابراين يكی از وظايف مهم سازمانها ايجاد رابطه ميان راهبرد‌ و پروژه‌های موفق است و چنانچه يك سازمان بتواند اين رابطه را به درستی برقرار نمايد احتمالاً به موفقيت‌های بيشتری دست خواهد يافت.

پروژ‌ه موفق

موفقيت يک مفهوم پيچيده و کثيرالوجه می باشد. افراد مختلف از اين مفهوم برداشت های متنوعی دارند. اما به راستی موفقيت به چه معناست؟ آيا موفقيت مفهومی وابسته به افراد و ديدگاه آنها می باشد و هر فرد قرائت خاصی از آن دارد يا مفهومی مطلق است و فارغ از ناظر مي باشد؟

در فرهنگ های لغات مختلف معانی متنوعی براي موفقيت ارائه شده است. براي مثال English dictionary Idiomatic and synthetic می گويد: «موفقيت يعنی اين واقعيت که شما چيزی را که می خواستيد و برای تحصيل آن تلاش کرده ايد را بدست آورده ايد»  و يا Macmillan English Dictionary  معتقد است که موفقيت يعنی: «دستيابی به چيزی که برای آن برنامه ريزی کرده ايد يا تلاش نموده ايد». با بررسی اين تعاريف می توان نقاط مشترکی را در معانی بيان شده مشاهده نمود :
۱. مطلوبيت ۲. تعمدی بودن. بنابراين برای بررسی موفقيت ضرورت دارد که دو مبحث مطلوبيت و تعمد را مورد واکاوی قرار دهيم.

مطلوبیت

مطلوبيت، به معناي مطابقت با انتظارات و خواسته ها می باشد يعنی هرچه انتظارات و خواسته ها بيشتر تحقق يابند مطلوبيت بيشتری حاصل مي گردد. پروژه ای که در يک سازمان پروژه محور به منظور تحقق مأموريت آن تعريف و اجرا شده باشد. لذا می بايست برای بررسی ميزان مطلوبيت چنين پروژه ای ابتدا انتظارات از آن را شناخته و آن گاه ميزان تحقق هر يک را بررسی نماييم.
کليه موجوديت هايی که در دامنه اثرگذاری پروژه قرار می گيرند به ازاء خدماتی که در راستای تحقق آن پروژه ارائه می نمايند انتظاراتی نيز دارند. لذا به منظور شناخت انتظارات موجود از هر پروژه بايد کليه موجوديت هايی را که آن پروژه به هر نحو بر آنها اثر می گذارد را شناسايی کرد. در ادبيات مديريت به اين موجوديت ها ذی نفع (Stakeholder) گفته می شود.پس بنابراين براي شناسايی انتظارات گام اول شناخت ذی نفعان می باشد و برای شناخت آنها به يک مدل جامع از محيطی که پروژه ها در آن اجرا می شوند نيازمنديم. برای دستيابی به اين مدل می بايست فلسفه تولد پروژه ها و محيط آنها را مورد بررسی قرار دهيم.

اصولا سازمان ها به منظور تحقق بخشيدن به اهداف استراتژيک خود اقدام به تعريف و اجراس پروژه ها می نمايند. يعني پروژه ها به نوعی سازوکار تحقق استراتژی ها در آن سازمان ها می باشند. اينکار در ابتدا از طريق تدوين اهداف کلی سازمان بر اساس استراتژی و به دنبال آن تعيين سبد پروژه ها (پورتفوليو) و پس از آن تعريف برنامه ها و نهايتا طرح ريزی پروژه ها انجام می پذيرد. سلسله مراتب فوق موجب می شود که پروژه ها به طور کامل با استراتژی و مأموريت سازمان تراز گردند. بنابراين از آنجاکه پروژه برای متولد شدن و همچنين اجرا نياز به سازمان متولی دارد ذی نفع نزديک و اصلی پروژه سازمان متولی آن می باشد.

مفهوم پروژه

اصولا سازمان ها به منظور تحقق بخشيدن به اهداف استراتژيک خود اقدام به تعريف و اجرای پروژه ها می نمايند. يعني پروژه ها به نوعی سازوکار تحقق استراتژی ها در آن سازمان ها می باشند. اينکار در ابتدا از طريق تدوين اهداف کلی سازمان بر اساس استراتژی و به دنبال آن تعيين سبد پروژه ها (پورتفوليو) و پس از آن تعريف برنامه ها و نهايتا طرح ريزی پروژه ها انجام می پذيرد. سلسله مراتب فوق موجب می شود که پروژه ها به طور کامل با استراتژی و مأموريت سازمان تراز گردند. بنابراين از آنجاکه پروژه برای متولد شدن و همچنين اجرا نياز به سازمان متولی دارد ذی نفع نزديک و اصلي پروژه سازمان متولی آن مي باشد.

سازمان عبارتست از «يک موجوديت اجتماعی هدفمند که به صورت سيستم های ساختاريافته و تعمدی فعاليت ها طراحی شده و با محيط خود مرتبط می باشد». اين موجوديت اجتماعي شامل دو نوع موجوديت مختلف مي باشد، مالکين(سهامداران) و کارکنان. مالکين افرادي هستند که به منظور ايفاي مأموريتي خاص سازماني را تاسيس می نمايند و برای تحقق آن ماموريت عده ای را به استخدام در می آورند که به آنها کارمند گفته می شود. لذا اين دو موجوديت يعنی سهامداران و کارمندان همواره برای ايجاد يک سازمان ضروری می باشند. ممکن است در سازمانی کوچک سهامداران خود به تنهايی کليه فعاليت های سازمان را اجرا نمايند، اين به معنای حذف موجوديت دوم نمی باشد بلکه حضور يک فرد در دو نقش را بيان می دارد چراکه اين فرد در هر نقش انتظاراتی خاص و متفاوت را دارا می باشد. بنابراين با توجه به اينکه ذی نفع اصلی پروژه سازمان می باشد و سازمان از دو موجوديت سهامداران (مالکين) و کارکنان تشکيل می شود مي توان نتيجه گرفت که اين دو، ذی نفعان اوليه پروژه محسوب می گردند. بديهی است که کارکنانی که هيچ گونه خدمتی به پروژه ارائه نمی نمايند از پروژه نيز انتظاری ندارند و لذا ذی نفع آن محسوب نمی گردند.

اما سازمان نيز به نوبه خود بر موجوديت های محيط خود تاثير می گذارد. هر يک از اين موجوديت ها به ازاء خدمات ارائه شده به سازمان و به تبع آن پروژه، از آن انتظاراتی دارد. آقای ريچارد دفت محيط سازمان را در ده بخش تعريف می نمايد. عمليات هر سازمان به نوعی بر اين ده بخش تاثير می گذارد و آنها نيز بر عملکرد سازمان تاثير می گذارند. پس موجوديت های حاضر در اين بخش ها هر يک به نوعي ذی نفع سازمان و به تبع آن پروژه محسوب می گردند و ازآن به سهم خود انتظاراتی دارند. 
حال که ذی نفعان پروژه را به صورت جامع شناسايی نموديم نوبت به بررسی انتظارات آنها از پروژه می رسد. هر ذی نفع همواره برآورده شدن انتظارات خود را در يک موازنه سود – هزينه دنبال می نمايد. به عبارتی انتظار هر ذی نفع چيزی نيست جز منفعتی برابر يا بيشتر از خدمتی که ارائه کرده است. بنابراين تحقق انتظار وی يعنی تحصيل منفعتی که از منظر خود او برابر يا بيشتر از خدمتی است که ارائه کرده است. اين بدان معناست که انتظارات هر ذی نفع تنها و تنها زمانی براورده می شود که حداقل منفعتی که او را مجاب نمايد که خدمات مورد انتظار پروژه را ارائه نمايد به دست آورده باشد. اين حد منفعت را آستانه انتظارات می ناميم.

مفهوم پروژه

لذا به منظور بررسی تحقق انتظارات هر ذی نفع بايد آستانه انتظارات وی را شناسايی نمود. برای مثال کارکنان تنها در قبال دريافت حداقل حقوق و شرايط کاری مشخصی حاضر به کار در پروژه می باشند و يا دولت تنها در قبال دريافت ماليات مشخص و پيروی از قوانين وضع شده حاضر به ارائه خدمات عمومی و زيرساختی و همچنين ارائه مجوزهای مورد نياز پروژه می شود. البته اگر پروژه بالاتر از حد مذکور به ذی نفعی منفعت برساند مطلوبيت آن ذی نفع افزايش می يابد اما اگر کمتر برساند هرگز پروژه خدمات مورد نياز خود را از ذی نفع مذکور بدست نخواهد آورد.
بايد توجه داشت که برای ارضای انتظارات يک ذی نفع نياز به استفاده از خدمات يک ذی نفع ديگر می باشد. برای مثال برای اينکه ماليات به دولت داده شود يا حقوق به کارکنان پرداخت شود بايد منابع مالی توسط سرمايه گذار تامين گردد. يعنی مجموع ورودی ها به پروژه با مجموع خروجی ها برابر می باشد. در چنين سيستمی هيچگونه خروجی وجود ندارد و مجموع کل خدمات ارائه شده و منفعت های حاصله برابر می باشد. به عبارت ديگر آنتروپی سيستم صفر بوده و سيستم بی درور مي باشد. پس بنابراين حداکثر مطلوبيت ايجاد شده توسط پروژه عبارتست از تحقق حداکثر انتظارات کليه ذی نفعان از پروژه که از آن به عنوان حد تعالی یاد می کنیم. و پروژه ای که آستانه انتظارات کليه ذی نفعان را محقق سازد يک پروژه مطلوب است.

حال اگر مالکين سازمان متولی پروژه که در حقيقت مرجع اصلی تولد پروژه نياز آنها بوده است بخواهند ميزان مطلوبيت پروژه را سنجش نمايند بايد مساله را از ديد آنها بررسی نماييم. اما هرگز نبايد وجود ساير ذی نفعان و انتظارات آنها را فراموش نماييم. به طور کلی موفقيت را تحقق حداکثری انتظارات ذی نفعان معنا نموديم. از سوی ديگر بايد در نظر داشت که هر ذی نفعی به دنبال حداکثر نمودن مطلوبيت خود می باشد. از آنجا که سيستم بی دررو می باشد افزايش مطلوبيت يک فرد به معنای کاهش مطلوبيت ديگری می باشد. با توجه به اينکه عدم تحقق آستانه انتظارات هر ذی نفع عدم دريافت خدمات مورد نياز از سوی او را به دنبال می آورد و اين به معنای عدم تحقق کامل پروژه می باشد،بنابراين حداکثر مطلوبيت هر ذی نفع زمانی حاصل می گردد که حداقل آستانه انتظارات سايرين محقق گردد. پس حداکثر مطلوبيت از ديد هر ذی نفع من جمله مالکين عبارتست از تحقق حداکثری انتظارات وی به همراه تحقق آستانه انتظارات سايرين.

تعمد

تعمد، اشاره به اين موضوع دارد که پروژه نه تنها می بايست انتظارات ذی نفعان را تحقق بخشد بلکه بايد برای تحصيل آن برنامه و سازوکارهای مشخصی داشته باشد و مطلوبيت برحسب اتفاق و بدون قصد و نيت قبلی بدست نيامده باشد. در واقع پروژه می بايست برای موفقيت تجهيز شده باشد. اين بدان معناست که بايد فرايندهای مشخصی جهت ارضا  انتظارات در پروژه مستقر شده باشد. به ازاء هر متغير هدف می بايست يک فرايند مشخص در پروژه مستقر باشد. البته بديهی است که ممکن است برخی از متغيرهای هدف توسط چند فرايند حاصل گردند و يا يک فرايند چند هدف را محقق سازد. فرايندهايی که به صورت ترکيبی يک هدف را پديد مي آورند ممکن است در طول يکديگر باشند (متوالی) يا در عرض هم (همزمان).

پروژه متعالی به صورت پيوسته تمامی نیازها، خواسته ها و انتظارات کليه ذی نفعان خود را محقق می سازد و سازوکارهای برنامه ریزی شده مناسبی جهت حفظ اين وضعيت دارا است.

نتيجه آنکه، حد غایی موفقیت پروژه را که از آن با عنوان «تعالی» یاد می کنیم، مي توان چنين تعريف نمود: «تحقق برنامه ريزی شده و تعمدی تمامی نیازها، خواسته ها و انتظارات ذی نفعان پروژه». موفقيت يک حد کمينه دارد که پروژه محقق کننده آن حد يا فراتر از آن حد را می توان موفق ناميد. بنابراین اين حد را آستانه انتظارات نام نهاديم. در يک سيستم بی دررو موفقيت يک مفهوم مجرد است و ديدگاههای مختلف به آن صرفا نگاه به يک موجوديت از زوايای مختلف می باشد.

پروژه موفق به صورت فزاينده آستانه نيازها، خواسته ها و انتظارات ذينفعان خود را محقق ساخته و ساز و كارهايی را نيز كه بدين منظور برنامه ریزی و استفاده ميكند به صورت مستمر بهبود می بخشد.

علل شکست پروژه ها

تجربه ای گرانبها و سرمایه های انسانی ارزشمندی در کشور در حوزه توسعه پروژه های نفت و گاز و پتروشیمی وجود دارند. اما بعضا به نظر می رسد در عمده پروژه ها رضایت کافی از عملکرد وجود نداشته و تطابق مناسبی بین برنامه و عملکرد واقعی وجود ندارد. برای موفقیت باید علل شکست را شناخت، تحلیل کرد و راه های موفقیت را طراحی نمود.
شركت پتروشیمی کارون در حال اجرای مگاپروژه های توسعه ای قابل ملاحظه ای است. به منظور تحقق اين هدف پروژه های فرعی بزرگ و متعددی یا در دست اجراست و یا بايد طراحی و اجرا گردد. اگر كيفيت مديريت اين پروژه‌های عظيم نامطلوب باشد, مدت اجرا طولانی و هزينه‌های احداث ظرفيت‌های جديد بطور فزاینده ای افزایش خواهد یافت و در نتيجه بازده اقتصادی سرمايه‌گذاری‌های عظيم ملی كاهش خواهد يافت. در وهله اول انتخاب یک پروژه موجه و ارزش آفرین که علاوه بر آنکه به تنهایی نسبت ارزش آن به ریسک متصور برای آن مطلوب باشد در سبد سرمایه گذاری نیز نقش مثبت و سازنده ای داشته باشد باید مد نظر قرار گیرد. اما پس از تعریف چنین پروژه ای تازه کار آغاز شده و مدیریت صحیح اجرائی باید بتواند این انتخاب درست را به درستی اجرا کند. برای این منظور باید تحلیل کرد که چه عواملی عملکرد اجرائی پروژه ها را تحت تاثیر قرار می دهند و چگونه می توان آنها را در مسیر اهداف پروژه قرار داد.

عوامل درگیر در اجرای پروژه ها در شکل زیر نمایش داده شده است. به عبارت دیگر تیم مدیریت پروژه باید ماموریت و وظایف خود را به گونه ای طراحی نماید که انجام آن وظایف به بهبود عملکرد در حداکثر این عوامل و نهاده ها منجر شود والا بهبود مستمر و پایداری در عملکرد پروژه ها ایجاد نخواهد شد.
عدم تامین مالی به موقع، کافی و کارامد یکی از جدی ترین مشکلات پروژه های سرمایه بر نفتی امروز است. اما ایا پروژه هایی که توانسته اند این مساله را حل نمایند کاملا موفق بوده اند؟ واقعیت آنست که حجم کار و فرایند اجرای پروژه های نفتی به قدری پیچیده و زیاد است که اجرای موفق آن نیازمند یک سیستم بسیار منظم، کارا و از همه مهمتر نظام تصمیم گیری اثربخش است. تصمیم گیری درست علاوه بر نیاز به افراد خبره و تصمیم گیر نیازمند نظام کارامد و به هنگام جمع آوری اطلاعات، پالایش و تحلیل و تصمیم سازی است. یک مگا پروژه پتروشیمیایی متشکل از هزاران فعالیت است که به افراد مختلف در پروژه تخصیص داده می شود و برخی وظیفه انجام و برخی دیگر نظارت و تایید آنها را برعهده دارند. پیشرفت پروژه نتیجه پیشرفت این فعالیت های کوچک است و عدم تحقق هریک موجب عدم پیشرفت پروژه خواهد شد. بنابراین یکی از الزامات یک سیستم مدیریت پروژه کارامد توانایی مدیریت این حجم عظیم فعالیت هاست. 

مفهوم پروژه

در لایه اول لازم است عوامل اجرائی پروژه یعنی تیم مدیریت پروژه (کارفرما یا مدیریت طرح)، مشاوران، پیمانکاران و سازندگان تجهیزات ذیصلاح برای پروژه انتخاب شوند. تناسب سطح توانمندیها و بلوغ سازمانی این عوامل با نیازمندیهای پروژه اگر رعایت شود و مهمترین فاکتور موفقیت یعنی تیم مدیریت پروژه دارای شایستگی های لازم باشد بخش بسیار مهم راه موفقیت را باید طی شده دانست.

تکنولوژی
  • نرم افزار
  • سخت افزار
  • مغز افزار
فرآیند

مجموعه فعالیت هایی که با مصرف منابع ورودی ها را به خروجی تبدیل می کند.

منابع انسانی

کلیه افراد درگیر در پروژه در سطوح مختلف از مدیران تا کارگران

مفهوم پروژه

اما این عوامل به تنهایی برای موفقیت کافی نیستند. نحوه چیدمان و الگوی تعاملات این عوامل که در قالب نظام اجرایی پروژه ها تعریف می شوند نیز نقش به سزایی در فراهم نمودن زمینه ارائه خدمات مناسب توسط عوامل لایه یک برعهده دارند. بنابراین در لایه دوم، انتخاب نظام اجرائی متناسب با الزامات و عوامل محیطی و واقعیات پروژه بسیار مهم است.
عملکرد کلیه عوامل لایه های اول و دوم تحت تاثیر ظرفیت و عملکرد یک زیرساخت کلان است که از آن به عنوان محیط کسب و کار یاد می شود. مواردی همچون قوانین و مقررات کشوری، سیستم اطلاعات و ارتباطات، نظام آموزش و توسعه منابع انسانی، ظرفیت راه ها و زیرساخت های حمل و نقل، سیستم دادگستری و امنیت فیزیکی و روانی و سرمایه گذاری در این لایه مدنظر قرار می گیرد.

به منظور مدیریت عوامل مطرح در سه لایه فوق به نحوی که بیشینه مشارکت و همراهی در تحقق اهداف پروژه را فراهم آورند، سه عامل اصلی در نهاد مجری پروژه باید فراهم گردند. این عوامل عبارتند از: سرمایه های انسانی شایسته، متدولوژی و نظام اجرائی کارامد و در نهایت تکنولوژی و ابزارهای مناسب و کارا برای پیاده سازی موفق متدولوژی.

بنابراین اولین گام عبارت است از تیم سازی با بهره گیری از متخصصین شایسته که هم دانش لازم برای ایفای وظایف خود و هم تجربه و عملکرد مناسب و در کنار این دو دارای مهارتهای رفتاری مناسب باشند. پس از آن بهره گیری از یک متدولوژی جامع مدیریت پروژه که کلیه فرایندها، روش های اجرائی، فرم ها و فرمت ها و بستر نرم افزاری و در کنار آن نیروهای انسانی کارامد برای موفقیت پروژه ها ضروری است. باتوجه به اینکه در پروژه های بزرگ و پیچیده حجم وظایف، اسناد، جریان های کار بسیار زیاد بوده، منابع بسیاری با پراکندگی جغرافیایی قابل توجه دست اندرکار هستند، به کارگیری یک زیرساخت جامع فناوری اطلاعات و ارتباطات که بتواند وظایف و فعالیت های بسیار فراوان پروژه، مدارک و مستندات و جلسات و مکاتبات و اقدامات موردی بسیار گسترده،ارتباطات درون و برونسازمانی گسترده، فرایندها و گردش کاری پیچیده را مدیریت کند ضروری است.

مدیریت پروژه ها

مديريت پروژه عبارتست از به‌كارگيري دانش، مهارت‌ها، ابزارها و تكنيك‌ها براي فعاليتهاي پروژه، به‌منظور تحقق الزامات پروژه. مديريت پروژه از طريق به ‏كارگيري و يكپارچه‏سازي فرايندهاي آغازين، برنامه‌ريزي، اجرايي، كنترلي و اختتامي انجام ميپذيرد. مدير پروژه فرد مسئول براي تحقق اهداف پروژه‏است.

مديريت يك پروژه موارد زير را دربر ميگيرد:

  • شناسايی نيازمنديها
  • تعيين اهداف روشن و قابل دستيابی
  • برقراری تعادل بين تقاضاهای رقابتی برای كيفيت، محدوده، زمان و هزينه
  • سازگار كردن مشخصه ها، طرح ها و رويكرد به نگرانی ها و انتظارات متفاوت ذينفعان مختلف.

مديران پروژه اغلب در مديريت الزامات رقابتی پروژه درمورد محدوديتهای سه‏گانه (محدوده، زمان و هزينه پروژه) صحبت می كنند. كيفيت پروژه از متعادل كردن اين سه عامل تاثير می پذيرد. پروژه‏ های با كيفيت بالا محصول، خدمت يا نتيجه مورد نياز را طبق محدوده، در زمان و مطابق بودجه تحويل می دهند. رابطه ميان اين عوامل به‏ گونه‌ای است كه اگر هر يك از اين سه عامل تغيير كند، احتمال دارد كه حداقل يك عامل ديگر تاثير بپذيرد. مديران پروژه در پاسخ به عدم قطعيت ها پروژه ‏ها را نيز مديريت می كنند. ريسك پروژه عبارتست از يك رويداد يا شرايط غير قطعی كه اگر رخ دهد، اثری مثبت يا منفی بر حداقل يكی از اهداف پروژه خواهد داشت.
شايان توجه است كه بسياری از فرايندهای مديريت پروژه به‌دليل وجود تفصيل فزاينده و ضرورت آن در سراسر چرخه حيات يك پروژه، ذاتاً تكرارپذير هستند. يعنی، هر چقدر تيم مديريت پروژه بيشتر در مورد يك پروژه‌ بداند، بهتر ميتواند آن‌ را مديريت كند.
گاهی اوقات واژه‌ مديريت پروژه برای تشريح يك رويكرد سازمانی يا مديريتی براي مديريت پروژه‏ ها و برخي عمليات جاری كه ميتوانند در قالب پروژه‏ هايی باز ‌تعريف شوند، مورد استفاده قرار ميگيرد، اين رويكرد همچنين “مديريت بر مبنای پروژه‏ ها” ناميده مي شود. در سالهای اخير اين گرايش وجود داشته است كه اكثر فعاليت ها در بيشتر حوزه ‏های دانش با استفاده از مديريت پروژه مديريت شوند. بيشتر سازمانها “مديريت بر مبنای پروژه” را مورد استفاده قرار مي دهند. نمی‌شود گفت كه همه عمليات ها می توانند يا بايد در قالب پروژه ‏هايی سازماندهی شوند.

مدیریت پروژه ها

برای اداره اثربخش و کارای یک سازمان پروژه محور مجموعه متعددی از فرایندها از مدیریت استراتژیک گرفته تا بازاریابی و فروش باید متناسب با این نوع سازمان ها طراحی و پیاده سازی گردد. پروژه به عنوان یک پدیده اجتماعی که ذی نفعان متعدد در تحقق آن نقش دارند جزئی از سازمان های ذی نفع آن محسوب می شود. معمولا سازمان های مجری طرح سازمان هایی پروژه محور هستند که کسب و کار آنها از طریق اجرای پروژه (برای خود یا دیگران) محقق می شود. مدیریت پروژه در اینگونه سازمان ها در لایه اجرایی سازمان محقق می شود و ارتباط مستحکمی با لایه های میانی سازمان دارد. بنابراین مدیریت پروژه سازمانی یک پروژه را در لایه های مختلف سازمان و در ارتباط با آنها می بیند و مدیریت می کند.

سیستم مدیریت سازمان های پروژه محور نکو

مفهوم پروژه
مفهوم پروژه
جهت درک جایگاه فرایندهای مدیریت پروژه در یک سازمان پروژه محور لازم است نگاهی گذرا به نظام حاکمیت و اسکلتبندی این گونه سازمان ها دشته باشیم که در ادامه به آن می پردازیم و پس از آن به صورت تفصیلی تر متدولوژی مدیریت پروژه های نفتی نکو را بررسی خواهیم کرد.

نگاهی مختصر به سازمان های پروژه محور

به طور کلی فعاليت های هر سازمان پروژه محور را مي توان در سه لايه مورد بررسی قرار داد. اين سه لايه با توجه به ماهيت، دامنه اثر گذاری و موقتی يا دائمی بودن در تمامی سازمان های پروژه محور قابل شناسايی می باشند. به طور کلی فعاليت های هر سازمان پروژه محور را می توان در سه لايه مورد بررسی قرار داد. اين سه لايه با توجه به ماهيت، دامنه اثر گذاری و موقتی یا دائمی بودن در تمامی سازمان های پروژه محور قابل شناسايی می باشند.

مفهوم پروژه

لایه استراتژیک

در اين لايه ارزش های بنيادين، فلسفه وجودی (ماموريت)، چشمانداز و همچنين تعيين محدوده فعاليت، اهداف كلان، چالش های پيش رو برای رسيدن به اين اهداف و استراتژی های سازمان برای غلبه بر چالش ها و دستيابی به اهداف تا سطح واحد های تجاری تعيين می گردد. 

لایه برنامه

در ادبيات مديريت تعاريف مختلفی از برنامه ارائه شده است. انجمن مديريت پروژه در مدل بلوغ مديريت پروژه سازمانی خود (opm3) برنامه را مجموعه ای از پروژه ها تعريف كرده كه ممكن است شامل برخی عناصر كاری مداوم نيز باشد كه به شروع و خاتمه پروژه ها وابسته نيستند. مطابق اين تعريف تمام پروژه ها لزوما بخشی از يك برنامه نيستند. انجمن مديريت پروژه در استاندارد مديريت برنامه و همچنين در پيكره دانش مديريت پروژه خود نيز مشابه همين تعريف را ارائه كرده است و بيان ميكند: ” يك برنامه گروهی از پروژه های به هم مرتبط است كه با هدف دستيابی به مزيت ها و كنترلی كه از طريق مديريت جداگانه پروژه ها حاصل نمی شوند، به صورت يكپارچه مديريت می شوند. برنامه ها ممكن است برخی عناصر كاری را در بر بگيرند ( به عنوان مثال عمليات در جريان) كه خارج از محدوده پروژه های جداگانه در برنامه باشند. 
در كنار اين تعريف مركز دولتی سيستم های اطلاعات ملقب به CCTA در “مقدمهاي بر مديريت برنامه” مديرت برنامه را اين چنين تعريف ميكند: “مديريت يكپارچه سبدی از پروژه ها برای رسيدن به مجموعه های از اهداف كسب و كار”. و آقای جياف رايس نيز از نگاهی ديگر در كتاب “رمزگشايی مديريت برنامه” خود مديريت برنامه را به معنای “مديريت يكپارچه سبدی از پروژه ها كه نيازمند منابع يكسانی هستند” معرفی ميكند.

مفهوم پروژه
مفهوم پروژه

تعاريف متنوع ديگری از برنامه و مديريت برنامه وجود دارد كه با بررسی آنها ميتوان به مواردی اشاره كرد كه عموما در ارتباط با برنامه و مديريت برنامه بيان می شوند:

  • نگاه فرا پروژه های به پروژه های سازمان
  • كسب منافع بيشتر توسط مديريت يكپارچه پروژه ها 
  • توجه به اهداف سازمان
  • دسته بندی پروژه ها بر اساس مشتركات
  • وجود عناصر كاري روزمره كه فارغ از شروع و اختتام پروژه های سازمان جريان دارند

مدل تعالی سازمان های پروژه محور نيز بر اين اساس تعريف ويژه ای از برنامه دارد و لايه برنامه را به گونه ای تعريف كرده است كه اين فعاليت ها را مورد بررسی قرار می دهد: 

  • كليه فعاليت هايی كه يك سازمان پروژه محور جهت پياده سازی اهداف و استراتژيهاي خود و ارتباط با ذينفعانش در راستای اين اهداف و استراتژی ها در سطح سازمان انجام می دهد.
  • كليه فعاليت هايی كه يك سازمان پروژه محور در سطح سازمان و با هدف مديريت هرچه بهتر پروژه ها به صورت جداگانه انجام مي دهد
  • كليه فعاليت هايی كه يك سازمان پروژه محور برای مديريت يكپارچه پروژه ها بر اساس مشتركات اين پروژه ها و با توجه به اولويت هر پروژه برای سازمان و نياز آن پروژه انجام مي دهد.

به طور کلی در اين لايه مديريت ارتباط با ذی نفعان، طراحی متدولوژی مديريت پروژه و مديريت يکپارچه ذی نفعان در پروژه های سازمان با توجه به الويت هر پروژه و نيازهای آن پروژه انجام می پذيرد.

لایه پروژه

اين لايه مشخصا به فعاليت ها  و فرايندهايی كه سازمان براي تعيين و تحقق اهداف يك پروژه از ابتدا تا انتهای آن پروژه بكار ميبندد اشاره دارد. اين فعاليت ها و فرايندها از فرايندهای مديريت پروژه چنانكه در پيكره دانش مديريت پروژه آمده است تا فعاليت های كاملا اجرايی نظير عقد قرارداد با مشتری يا تامين كننده را در بر می گيرند. شامل فرايندهای تعيين اهداف و محدوده پروژه، سازماندهی تيم پروژه، تعيين و کنترل فعاليت ها، و نيز فعاليت های مديريتی و کنترلی نظير مديريت زمان، هزينه کيفيت، ريسک، محدوده و همچنين يکپارچه سازی برنامه ها در قالب برنامه مديريت پروژه و به روزآوری آن می باشد. همچنين به مديريت ذی نفعان پروژه شامل فراخوانی، انتخاب، به کارگيری، توسعه، و خاتمه تعامل با هر ذينفع در هر پروژه می پردازد.

مفهوم پروژه
مفهوم پروژه