موسسه مدیریت پروژه (PMI)، پروژه را تلاشی موقتی جهت ایجاد محصول یا خدمتی یکتا تعریف میکند. موقتی بودن به معنای آغاز و پایان مشخص داشتن است. پروژه وقتی پایان می یابد که اهداف آن محقق شده باشد یا آشکار شود که آن اهداف محقق نخواهند شد. بنابراین اصولاً پروژه ها به منظور تحقق اهدافی خاص در یک بازه زمانی مشخص تعریف می شوند. همین نگرش پراگماتیسمی دانش مدیریت پروژه موجب شده تا امروزه اقبال زیادی به نگرش پروژهای به وجود آید.
اما به نظر می رسد در کشور ما حکایت چیز دیگری است و ترمینولوژی متفاوتی حاکم است. اصولاً بسیاری پروژهها شروع میشوند، اما منحنی پیشرفت برنامهای و واقعی آنها همچون دو خط موازی تنها در بینهایت همدیگر را ملاقات میکنند. در حالیکه در شرایط نرمال برای اتمام یک مگاپروژه نفتی حدود 4 سال زمان کافیست، آیا اتمام پروژه ها در 2 تا 3 برابر این زمان ملاقات در بینهایت نیست؟
پروژه های NGL خارک، پتروشیمی ونیران، پتروشیمی هرمز، پتروشیمی هنگام، پالایشگاه ستاره خلیج فارس، فازهای 11 تا 22 پارس جنوبی و بسیاری از پروژه های دیگر هم اکنون در چه وضعیتی به سر می برند؟ راستی پروژه های مشارکت خارجی پتروشیمی چرا به چنین وضعیتی دچار شده اند ؟ چرا آریاساسولها و مهرها تکرار نشدند؟ آیا پروژه ها صرفاً از یک برنامه توسعه به برنامه توسعه بعدی و از دست یک مدیر به مدیر دیگر جابجا می شوند؟
پدیده بسیار جالب و جدید دیگری نیز در صنعت نفت بروز کرده که بررسی آن نیز خالی از لطف نیست. درحالیکه در گذشته پروژه های بسیاری تعریف می شدند اما صرفا تعداد معدودی به خط پایان می رسیدند، امروزه مشاهده می کنیم که برخی پروژه ها تمام میشوند اما به اتمام نمیرسند! شاید ذکر یک مثال بتواند برای درک بهتر این بدعت جالب توجه که می تواند مرزهای علم مدیریت پروژه را جابجا کند موثر باشد.
در اسفند ماه سال 1387 فازهای 9 و 10 پارس جنوبی توسط رئیس جمهور محترم افتتاح شد. بدیهی است که افتتاح یک کارخانه به معنای اختتام پروژه ساخت آن و شروع کار عملیاتی است. اما در خرداد ماه 1389 یعنی حدود یکسال نیم بعد، وزیر محترم نفت وقت اعلام نمود که تنها 4 چاه از 24 چاه دریایی در حال تولید گاز است و ابراز امیدواری کرد که به زودی و در آینده نزدیک این پروژه به اتمام میرسد. این داستان ادامه پیدا کرد تا در فروردین ماه امسال (1391) یعنی سه سال بعد از افتتحا رسمی، مدیر عامل شرکت نفت و گاز پارس اعلام کرد که به زودی شاهد اتمام حفاری چاه های فازهای 9 و 10 خواهیم بود!
این پدیده که نشانگر خلاقیت فعال مسئولین مربوطه است را باید مدیریت پروژه سه بعدی نامگذاری کنیم. چرا که از یک بعد به نظر می رسد که نمودار پیشرفت واقعی به نقطه 100 رسیده است، والا امکان ندارد مدیران مسلمان و انقلابی ما کارخانه را افتتاح نمایند، اما نگاه از بعد دیگر مشخص میکند که پروژه مذکور هنوز حداقل 3 سال دیگر کار دارد تا به نقطه تکمیل کامل برسد.
به نظر می رسد این مثال یک استثناء نیست و در حال تبدیل شدن به رویه است. چرا که مدیر عامل شرکت نفت و گاز پارس در فروردین ماه امسال (1391) اعلام نمود که فازهای 15و16 پارس جنوبی در سوم خرداد ماه امسال (1391) رسماً افتتاح می شود، البته چند ماه بعد تولید گاز را به تدریج انشاا.. شروع خواهد کرد! همچنین فاز 12 در آبانماه افتتاح می شود در حالیکه به گفته خود ایشان هم اکنون 70% صرفاً پیشرفت دارد! مدیر برنامه ریزی شرکت ملی صنایع پتروشیمی اعلام کرده که در برنامه پنجم اولویت اول با پروژه های برنامه چهارم است و برنامه پنجم تقریبا همان برنامه چهارم است به علاوه تعداد زیادی پروژه جدید! یعنی موش از سوراخ رد نمی شد جارو به دمش می بست! یا مدیران پتروشیمی اعلام کردند که پتروشیمی کاویان در بهمن ماه سال گذشته افتتاح می شود و چند ماه بعد تولید می کند یعنی اول تمام می شود سپس بعد از چند ماه یا سال اتمام می یابد، که البته با مدیریت پتروشیمی باختر این پروژه نیز نه تمام شده و نه اتمام یافته! به نظر میرسد به زودی باید مدیریت پروژه 4 بعدی و 5 بعدی را نیز تئوریزه کرده و ارائه نمائیم تا پکیج مدیریت جهانی خود را با این ابزار کاربردی تکمیل کرده و در اختیار جهانیان قرار دهیم .
در روش تحقیق علمی مطرح است که فرضیهای که در عمل با استفاده از تکنیکهای علمی آزمایش شود و روائی و پایائی آن به اثبات برسد میتواند به عنوان یک اصل مطرح گردد. بنابر این این همه نمونههای واقعی صنعت نفت ایران همگی پشتوانهای محکم برای این اصل طلائی مدیریت پروژه ایرانیست که: «پروژهها هرگز پایان نمیپذیرند بلکه از مدیری به مدیر دیگر و از برنامهای به برنامه ای دیگر منتقل می شوند». این اصل را باید « اصل بقای پروژهها» نامگذاری کنیم.