تورق تاریخ معاصر ایران زمین انبوهی از مجادلات بین المللی را یاداوری میکند که بسیاری از آنها در دسته تحریمها گروهبندی میشوند. از تحریم خودخواسته و مدنی تنباکو گرفته تا تحریم حاصل از ملی شدن صنعت نفت و تحریم پس از تسخیر سفارت امریکا در ایران و تحریم های 1995 به بهانههای مختلف و نهایتا دومینوی تحریمهای بینالمللی و یکجانبه از 2005 تاکنون با محوریت برنامه هستهای بیانگر عمق و قدمت پروندهای بنام «ایران» در مجامع بینالمللی است. گویا دیگر واژه تحریم حرمت گذشته را ندارد و حقیقتی همیشگی در زندگی ما ایرانیان شده است. به نظر میرسد تحریمهای جدید نفت و بانک مرکزی توسط امریکا و اتحادیه اروپا بیانگر یک تغییر رژیم در تیپولوژی تحریمها است. به ظاهر غرب به این نتیجه رسیده که دیگر ژست بشردوستی را بهکناری بگذارد و به جای تحریمهای هوشمند که چند سالی آنرا پیگیری میکرد، دست به یک ممنوعیت همگانی و کثیرالوجه بزند تا به این سوال فعالان حقوق بشری دامن بزند که هدف و نقطه اثر تحریمها توقف برنامه هستهای ایران است یا کاهش کیفیت زندگی مردم و سلب حق توسعه و در نهایت آزادی ایرانیان؟
تاکنون در سیاست تهدید و تطمیع مورد نظر امریکا و متحدینش، تحریم نفت و بانک مرکزی به عنوان بزرگترین چماق بر فراز میز مذاکرات نگه داشته شده بود، اما بهنظر میرسد با تحقق این دو تهدید دیگر امروز ابزار تحریم به پایان خط رسیده باشد. بنابراین باید برای گذر از آخرین مرحله تحریمها و ورود به فاز جدید رویارویی تا چند سال آینده آماده بود. شایان توجه است که نگرانی اصلی از میزان اثرگذاری این تحریم ها نیست، بلکه احتمال ناامیدی کامل غرب و محرکین اصلی آنها یعنی رقبای منطقه ای ایران از این حربه است که به ایجاد اجماع و تمهید لوازم ورود به فاز پس از تحریم منجر خواهد شد.
استراتژیستها معمولا با شناسایی نقاط ضعف حریف تلاش میکنند از همان نقاط حداکثر ضربه را وارد نمایند. بهنظر میرسد تمرکز صحنه نبرد امروز، اقتصادی و اجتماعی است و هدف آن اضمحلال و فروپاشی درونی است. کاهش قدرت اثرگذاری کشور در معادلات بین المللی و همچنین ایجاد فشار مضاعف در عرصه اجتماعی به منظور ایجاد جنبشهای اجتماعی ضد حکومت و جدائی بدنه از راس نظام، اهدافی است که رقبا در پشت نقاب تحریم آرزو میکنند. شاید زمان آن رسیده باشد که پژوهش کنیم تا بدانیم که چه کردهایم که این دو حوزه توسط رقبا انتخاب شدهاند؟ اگر دیگران به غلط این دو حوزه را محل ضعف ما پنداشتهاند بگذاریم در جهل خود باقی بمانند اما اگر چنین نبود دلایل آنرا بیابیم و تلاش کنیم سرمایههای اجتماعی و اقتصادی خود را بازآفرینی کنیم.
در حوزه اقتصادی، صنعت نفت پیشانی نبرد سرد نوین است، چراکه از یکسو تأمینکننده عمده درامد دولت است، و از سوی دیگر از لحاظ بازار مصرف، تکنولوژی و تجهیزات در تعاملی گسترده با دنیا است. بنابراین باید دید اولا در گذشته به ویژه با تنگتر شدن حلقه تحریمها بر این صنعت چه گذشته است؟ ثانیا باید ببینیم در چند سال آینده چه در انتظار این صنعت است؟ ثالثا بیندیشیم که برای به حداقل رساندن آسیب ها چه باید بکنیم؟ باید هوشیار بود که برخورد انفعالی با تحریم، گفتمان توسعه را در این صنعت به پارادایم حفظ وضع موجود و تلاش برای بقاء بدل خواهد کرد.
شاید برای اولین بار تحریمهای 1995 امریکا به صورت مشخص صنعت نفت ایران را هدف قرار داد. به نظر میرسد اروپا، ژاپن و کره جنوبی توانستند چه از بعد تکنولوژیک و چه از ابعاد دیگر منجمله تامین مالی و تجهیزات و بازار مصرف در حد مطلوبی جای خالی ایالات متحده را پر کنند. اما سلسله تحریمهای آغاز شده از سال 2005 به نظر تاثیر عمیقتری بر صنعت نفت ایران داشت. هرچند تفکیک تأثیر تحریم و ناکارامدی داخلی بر ضعف عملکرد این صنعت در این دوره کمی دشوار است، اما بدیهی است که در این دوره چالشهای ناشی از تحریمها که پیش روی توسعه صنعت است، به شدت افزایش یافت. اولین مساله در تامین مالی پروژههای توسعهای رخنمائی نمود، پس از آن مشکلات تأمین تجهیزات خاص صنعت و پس از آن مشکلات انتقال پول و همچنین فروش محصولات به تدریج سختتر و پرهزینهتر شد. خیل پروژههای کاغذی، نیمه تمام و ناقص و روند فزاینده آتش سوزیها و کاهش ظرفیت واقعی تولید، سندی آشکار بر این ادعاست. به هر روی شاید دیگر ذکر مرثیه برای گذشته مخاطبی ندارد، چرا که همگان به چشم خود دیدهاند که چه گذشته است و بیشتر مشتاقند بدانند چه خواهد شد؟
به نظر میرسد توسعه صنعت نفت به شدت به سیاست گره خورده و موجب شده نفت بیش از پیش کالائی سیاسی تلقی گردد. بنابراین پیشبینی وضعیت این صنعت در آینده بدون درنظر گرفتن تحولات سیاسی مرتبط غیرممکن است. با توجه به نزدیکی انتخابات ریاست جمهوری امریکا، گزینه مورد نظر آنها برای سال 2012 به هیچ عنوان جنگ نخواهد بود. اوباما تلاش خواهد کرد به هر نحو ممکن از رویارویی نظامی تمام عیار با ایران اجتناب ورزد تا بتواند مبارزات انتخاباتی خود را سروسامان دهد، هرچند که تلاش های دیپلماتیک خود را برای منزوی نمودن ایران در عرصه بین المللی به جد شدت خواهد بخشید. پس از آن در سال 2013 نیز انتخابات ریاست جمهوری ایران برگزار خواهد شد که به نظر می رسد فارغ از نتیجه انتخابات امریکا، رئیس جمهور وقت امریکا به انتظار خواهد نشست تا ببیند از طرف تهران چه سیگنالی دریافت خواهد کرد. تا اواخر سال 2013 دولت جدید ایران برسرکار خواهد آمد و مذاکرات انجام شده و پیامها رد و بدل می شود. به نظر می رسد سال 2014 سال تصمیم نهائی برای مناقشه هستهای خواهد بود. البته این مسیر تنها در صورتی طی خواهد شد که حوزه دیگر مد نظر غرب یعنی ساختارشکنی داخلی تا آن زمان به نتیجه نرسیده باشد. بنابراین صنعت نفت ایران میبایست خود را برای حداقل یک دوره بسیار پرتنش دو ساله آماده سازد. تامین تجهیزات و مواد لازم جهت حفظ سطح تولید موجود، تامین منابع مالی و تجهیزات لازم برای توسعه صنعت و یافتن بازارهای جدید و حل مشکل اساسی انتقال پول و احتمالا در آینده نزدیک مشکل حمل تجهیزات به داخل کشور اساسیترین موانع صنعت در دو سال آینده خواهد بود.
به هر حال تدوین راهکارهایی برای برون رفت از چالشهای فوق الذکر ضرورتی انکار ناپذیر است. وزارت نفت باید بداند که معضل تامین منابع مالی یقینا از راهی جز استفاده مستقیم از منابع حاصل از فروش نفت خام و فراورده تامین نخواهد شد و راهکارهایی همچون خط اعتباری چین، اوراق مشارکت یا صندوق توسعه ملی برای شرایط جدید ثمربخش نخواهند بود. افزایش سهمیه این وزارتخانه برای برداشت از این منابع به نحوی که بدون واریز آن به خزانه بتواند این منابع را در اختیار بگیرد ضروری است. هر مکانیزمی با هر اسمی چون اوراق سلف نفتی اگر صحیح اجرا شود می تواند مثمرثمر باشد. از سوی دیگر ملحوظ داشتن راههای جایگزین مبادی رسمی برای واردات تجهیزات و مواد صنعتی مورد نیاز زیر نظر مستقیم وزارت نفت الزامی است. حفظ امنیت تنگه هرمز و آبراه دریای عمان و خلیج فارس به منظور حصول اطمینان از امنیت حمل و نقل محصولات و تجهیزات صادراتی و وارداتی ضرورتی دیگر است. بدیهی است که کشورهای غربی هیچ علاقهای به وارد شدن در منازعه ای که ابعاد آن برایشان قابل پیش بینی نباشد نیستند. اما بروز مشکل در تنگه هرمز می تواند سه شرط لازم و کافی برای بروز یک جنگ تمام عیار را به وجود آورد. منابع مالی جنگ توسط کشورهایی که از طریق صادرات نفت از این تنگه ارتزاق میکنند تامین خواهد شد، نیروی نظامی توسط ابرقدرتها به سرعت حاضر خواهد بود و در نهایت افکار عمومی جهانی به شدت حامی چنین لشکرکشی خواهد شد چراکه با بهرهگیری از هژمونی رسانهای خود، موضوع را یک راهزنی دریائی جلوه خواهند داد. از سوی دیگر تکیه حداکثری به بخش خصوصی به منظور پراکنده نمودن حداکثری شرکتهای هدف مدنظر تحریم باید در دستور کار قرار گیرد.
به هر صورت به نظر می رسد فارغ از اینکه تحریمها اصولا ابزارهایی انسانی و در مطابقت با مناسبات حقوق بشری هستند یا خیر و جدا از اینکه این تحریمها تا چه حد اثرگذار هستند، باید آنها را به عنوان حقیقتی واقعی بپذیریم. به فراخور اهمیت صنایع، منابع خود را جهت مصون نگه داشتن آنها از تبعات این تحریم ها اولویتبندی کنیم و تصمیمات موثر و بههنگام لازم جهت ایجاد واکنش مناسب و بهموقع در برابر تغییرات محیطی را اتخاذ نماییم. باید بدانیم که عبور از تحریمها به منزله حل مساله نیست بلکه ورود به مرحله جدید مناقشه است که شاید هیچکس علاقهای به تصور ابعاد و تبعات آن ندارد. باید منتظر ماند و دید که نسلهای آتی زمانیکه به این بخش از کتاب تاریخ میرسند، چه حسی را تجربه میکنند؛ حس شرمساری از یک شکست بزرگ تاریخی دیگر برای تمدن ایرانی یا احساس سرافرازی به خاطر یک پیروزی ملی که نقطه عطفی در تاریخ ایران زمین است. یادمان باشد که تاریخ را همواره فاتحان مینگارند نه مغلوبین!